گاهی از درون می میرم. زبانم، تکه یی گوشت مرده است که در دهان دارم. ناخنهای مرده ام را نیز می جوم. آدم باید خیلی کافر باشد که در هند با سه میلیون خدا کافر باشد. خدای بد! به درک اصلن/ که از جهنم خود رفتی/ مرا غریب رها کردی/ که هیزم تر خود باشم/ آسمان پلکهای خود را بست، چشم آبیش تیره شد از ابر. ابرها خوابهای پی در پی، ابرها شب که شد شب ادراری. این لامپ، داغ بود از اول، مرا ببر/ من تنگم است، لامپ که جای من و تو نیست.